اي که از لطف سراسر جاني

شاعر : فخرالدين عراقي

جان چه باشد؟ که تو صد چندانياي که از لطف سراسر جاني
فتنه‌اي؟ شنقصه‌اي؟ فتاني؟تو چه چيزي؟ چه بلايي؟ چه کسي؟
کيقبادي؟ ملکي؟ خاقاني؟حکمت از چيست روان بر همه کس؟
عيسيي؟ آب حياتي؟ جاني؟به دمي زنده کني صد مرده
لاله‌زاري؟ چمني؟ بستاني؟به تماشاي تو آيد همه کس
قبله‌اي؟ آينه‌اي؟ جاناني؟روي در روي تو آرند همه
انگبيني؟ شکري؟ سيلاني؟در مذاق همه کس شيريني
نمکي؟ آب رواني؟ ناني؟گر چه خردي، همه را در خوردي
صحتي؟ عافيتي؟ درماني؟آرزوي دل بيمار مني
مي نابي؟ فقعي؟ رماني؟گه خمارم شکني، گه توبه
آفتابي؟ قمري؟ اجفاني؟ديده‌ي من به تو بيند عالم
کهربايي؟ گهري؟ مرجاني؟همه خوبان به تو آراسته‌اند
سحري؟ صبح‌دمي؟ خنداني؟مهر هر روز دمي در بنده‌ات
قصه‌اي؟ مثنويي؟ ديواني؟همه در بزم ملوکت خوانند